پیرامون شوراهای سرخ ها
على جوادى٬ سياوش دانشور

یک دنیای بهتر: دفتر سیاسی حزب قطعنامه ای در مورد مبانی کار توده ای در خارج کشور تحت عنوان "قطعنامه پیرامون سیاست سازماندهی توده ای حزب در خارج کشور" تصویب کرد. چه مولفه ها و شرایطی تصویب این قطعنامه را ضروری کرد؟ مبانی پایه ای این قطعنامه چیست؟

علی جوادی: از نقطه نظر حزب ما خارج کشور یک عرصه قائم به ذات مبارزه علیه رژیم اسلامی و برای یک آینده سوسیالیستی در فردای جامعه ایران است. نزدیک به ۵ میلیون نفر خارج از ایران و عمدتا در کشورهای اروپایی و آمریکایی زندگی میکنند. با هر محاسبه ای این نیرو میتواند نقش تعیین کننده ای در تحولات سیاسی آتی جامعه داشته باشد. میتواند نیرویی مدافع آلترناتیو راست و یا آلترناتیو چپ و کمونیستی باشد. بخش اعظم این مهاجرین بطور روتین در ارتباط با مسائل ویژه جامعه ایران قرار دارد. تکان جامعه و خیزش توده های مردم این بخش از جامعه را نیز به تحرک در آورده است. توده های وسیعی بطور گسترده در تجمعات و اعتراضات شرکت میکنند. سئوال برای ما این است که کدام سیاست و چشم اندازی به افق بخشهای هر چه وسیعتر این نیرو تبدیل میشود؟ ما به دنبال یک سیاست جامع و توده ای بمنظور گرد آوری بخش هر چه بیشتری از این نیرو در خدمت اهداف آزادیخواهانه٬ برابری طلبانه٬ انسانگرایانه و سوسیالیستی هستیم.

تحولات اخیر جامعه ایران به تحولات در خارج از کشور شدت قابل ملاحظه و ابعاد گسترده ای بخشیده است. وجود آزادیهای سیاسی نسبی و آزادی عمل احزاب و جریانات سیاسی به صف بندیهای معین و قابل مشاهده ای شکل داده است. صف بندیهایی که بازتاب تحرک و عملکرد سه جنبش اصلی موجود در جامعه است. در حال حاضر نیروهای ناسیونالیسم پروغربی و شاخه های مختلف آنها در زیر پرچم شیر و خورشید گرد آمده اند. بخشهای عمده جریانات ملی – اسلامی به دور پرچم سبز و جنبش سبز که پرچمدار این جنبش در موقعیت کنونی است٬ تجمع کرده اند. نیروهای کمونیسم و چپ و رادیکال جامعه نیز باید صف خود را شکل و گسترش دهند. قطعنامه بر ضرورت سازماندهی این نیرو  در ابعاد اجتماعی تاکید دارد. تلاش کرده است که مختصات اصلی سیمای شکل دهنده این صف و همچنین ظرف اتحاد و تشکل این نیرو را مشخص و بیان کند. هدف ما در این قطعنامه سر و سامان دادن به قطب سوسیالیستی و سرخ جامعه در خارج کشور است.

واقعیت این است که جریانات و قطب های مختلف جامعه رهبری واحدی را در تحولات جاری نخواهند پذیرفت. جامعه ایران یک جامعه قطبی و تحزب یافته خواهد بود. بر خلاف دوران ۵۷ "همه با همی" در کار نیست. هر قطب و اردوی سیاسی برای اهداف و افق خود تلاش خواهد کرد. متاسفانه باید اذعان کرد که دو اردوی دیگر گامهای بیشتری برای سر و سامان دادن به صفوف خود برداشته اند. ما عقبیم و باید این عقب بودن را سریعا جبران کنیم. از این رو سر و سامان دادن به اردوی چپ و کمونیسم و آزادیخواهی و برابری طلبی یک ضرورت حیاتی کار توده ای در خارج از کشور برای ما است.
 
مبانی پایه ای قطعنامه روشن است. بر مولفه هایی تاکید دارد که بیانگر سیمای عمومی این اردو است. مشخصاتی مانند: سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی٬ آزادیهای بی قید و شرط سیاسی٬ برابری مطلق زن و مرد٬ جدایی دین از دولت و سکولاریسم٬ در هم شکستن آپارتاید جنسی و بالاخره اظهار تعلق و تلاش برای تحقق آلترناتیو سوسیالیستی و کارگری در جامعه. این اردوی چپ و سوسیالیست و سرخ جامعه است. تمام انسانهایی که برای یک آینده بهتر٬ برابری٬ آزادی و رفاه و یک جامعه آزاد سوسیالیستی مبارزه میکنند به این اردو تعلق دارند. مناسبترین شکل اتحاد و تشکل این اردو از نقطه نظر ما ایجاد شورای سرخها است. شورای سرخها در برگیرند تمامی انسانهایی است که برای این اهداف مبارزه میکنند. ما همه نیروها و انسانهای آزادیخواه و برابری طلب و سوسیالیست را به ایجاد شورای سرخها فرامیخوانیم.

یک دنیای بهتر: قطعنامه حزب بر گرد آوری و شکل دادن به یک قطب سوسیالیستی و سرخ در قبال سایر قطبها و جنبشهای اجتماعی موجود تاکید کرده است؟ در اذهان برخی چنین تلاشی باعث ایزوله کردن جریان کمونیست و چپ از کل صفوف مردم سرنگونی طلب خواهد شد؟ آيا حقيقتى دراين استدلال هست؟ چرا شکل دادن به چنین قطبی ضروری است؟
 
سیاوش دانشور: اين واقعيت که تعداد کسانى که آرزوى سرنگونى حکومت مرتجع اسلامى را دارند بيشتر از کسانى است که ميخواهند سرنگونى جمهورى اسلامى را به سرنگونى سرمايه دارى بسط دهند حقيقتى است. اما تعميم اين موضوع به اينکه گويا همه کسانى که سرنگونى ميخواهند از گرايشات اجتماعى و جنبشهاى سياسى در جامعه متاثر نميشوند و يا نهايتا به انتخابى اجتماعى ميان چپ و راست رضايت نميدهند يک توهم خطرناک است. ما با جنبشى که فقط سرنگونى ميخواهد اما بعد از سرنگونى برايش ابدا مهم نيست که سيماى جامعه بعدى چه باشد روبرو نيستيم. روشن است که بسيارى در امر سرنگونى ذينفعند و باز هم روشن است که تلقى همه اين سرنگونى طلبان از آينده يکسان نيست. انزواى تاريخى چپ و کمونيسم محصول اين نيست که گويا روى اهداف اجتماعى و طبقاتى اش سازش نکرده بلکه محصول اينست که يک تلقى غير کارگرى٬ غير کمونيستى٬ فرقه اى و "ايدئولوژيک" و به اين اعتبار غير اجتماعى از مبارزه کمونيستى داشته است. معمولا اينگونه بوده که براى حفظ راديکاليسم و خلوص نظرى از متن جامعه و مبارزه اجتماعى پرت شده و يا برعکس براى بودن در متن جامعه و اجتماعى شدن٬ راديکاليسم و کمونيسم اش را تخفيف داده است. ما جريانى هستيم که دقيقا ميخواهد روى راديکاليسمش توده اى شود. حرف آخرمان را اول ميزنيم. اهل "پلتيک" و مشى توده ايستى و به رنگ توده ها درآمدن نيستيم. به ارتجاع سياسى و فکرى باج نميدهيم. از برجسته کردن تمايزاتمان طفره نميرويم و البته روى زمين راه ميرويم.

اما جدا از اين تاريخ که در تمام قرن بيستم٬ لااقل بعد از شکست بلشويسم کمابيش داستان چپ بوده است بگذريم٬ واقعيات امروز صحنه سياسى ايران چگونه اند؟ ما با چند جنبش واقعى در جامعه ايران روبرو هستيم که بسيار متعين اند و اهداف بسيار روشنى دارند. جنبش ملى – اسلامى که هدفش را بقاى رژيم قرار داده است نبض اش با جناحى از حکومت ميزند. همراه عروج آنها ميشکفد و همراه انزواى آنها پژمرده ميشود. ادامه حکومت در بيرون حکومت اند. اپوزيسيون زورکى و اجبارى اند. اينها را به معنى دقيق کلمه نميتوان سرنگونى طلب بشمار آورد. اگر بخشى هم نوعى سرنگونى ميخواهند و قرار است طى عمر چند نسل يواش يواش آخوندهاى متجاوز و شکنجه گر را "دگر انديش" کنند و نهايتا جمهورى اسلامى را طى چند حلقه به رژيمى کمتر وحشى تبديل کنند٬ دراين واقعيت که سياست مشخص و روز آنها سرنگونى جمهورى اسلامى نيست تغييرى نميدهد.

جنبش ديگر ناسيوناليسم پرو غرب و سلطنت طلبان و مليون متفرقه حاصل دگر ديسى جبهه ملى است. امروز بستر اصلى اين جريان قطبنمايش را با "اصلاحات" و "جنبش سبز" تنظيم کرده است. در عين حال تلاش دارد با شعارهاى ناسيوناليستى و سرود فاشيستى "اى ايران" و نفرت قومى و تبليغات ضد عرب نيرو جذب کند. بسيارى از هواداران و اکتيويستهاى اين جريان واقعا سرنگونى طلب اند. با اسلام به معنى جمهورى اسلامى خوانائى ندارند هرچند با اسلام و آخوند و دستگاه دين تاريخا ممزوج بوده اند و در آينده نيز به آن نياز دارند. انزواى کمونيستها از اين طيف٬ آنهم زمانى که تبليغات ضد کمونيستى و ضد انقلابى ميان اين جنبش بيشتر از تبليغات براى اهداف خودشان است٬ بيمعنى است.

جنبش ديگر کمونيسم کارگرى و اعتراض ضد سرمايه دارى طبقه کارگر است. اين جنبشى است که برابرى طلبى و رفع تبعيض اکثريتى عظيم را نمايندگى ميکند و اگر قرار است منزوى نباشد بايد اعتماد بنفس داشته باشد و در مقابل اردوى ارتجاع در روند سرنگونى بايستد و آگاهانه پرچم و آلترناتيو خود را بلند کند. اين جنبشى است که هيچ گوشه اى از ارتجاع سياسى صد ساله را نميخواهد ابقا و يا اعاده کند بلکه براى تغيير وضع موجود همانطور که هست به ميدان آمده است. اين جنبش سوسياليستى است که پشتوانه اش طبقه کارگر و برابرى طلبى و رفع تبعيضى است که ميان زنان و نسل جديد موج ميزند. اگر پرچم جنبشهاى ديگر پرچمى اسلامى و ناسيوناليستى است٬ پرچم اين جريان انسانگرا و انترناسيوناليستى و راديکال وانقلابى است.

بحث برسر همراهى با هر سرنگونى طلبى براى سرنگونى نيست٬ بحث برسر اينست که کدام جنبش و کدام افق به پرچم سرنگونى خواهى توده مردم تبديل ميشود. اگر کسى ميخواهد منزوى نشود بايد سياست "سرکار استوارى" را کنار بگذارد و صريح و بدون ابهام حرفش را بزند. جامعه شعور دارد و اتفاقا اينروزها امر انتخاب به معنى اجتماعى و طبقاتى آن در دستور روز است. کسانى که روى عقب مانده ترين ذهنيت هاى موجود٬ يعنى نوعى اتحاد طلبى گرايشات متخاصم طبقاتى تاکيد دارند٬ دارند به مردم و طبقه کارگر دروغ ميگويند و ناتوانى و تمايل دست راستى خودشان را به لباس "منزوى نشدن از توده مردم" ملبس ميکنند. با همين استدلال ميشود از هر ارتجاعى دفاع کرد.

و مسئله اينست که امروز هر ناظرى ميبيند که جنبشهاى اسلامى و ناسيوناليستى بيش از پيش و بسيار متعين و بدون تخفيف تلاش دارند يکبار ديگر مبارزه براى آزادى را به مسلخ ببرند. کمونيسم نميتواند ناظر بيطرف اين اوضاع باشد. بايد پرچمش را وسط شهر بکوبد و نيرويش را بسيج کند. بايد در مقابل باورهاى عقب مانده کرنش نکند و از دوره هاى موقت که هنوز بالائى ها ميتوانند به اتکا امکاناتشان مانور بدهند نترسد. بايد سنگرهاى محکم و استراتژيک برپا کرد. کمونيسم نبايد زمين را واگذار کند و بدتر شاگرد ته کلاس ارتجاع شود. فقط يک نوع ضد رژيمى گرى مبتذل و عميقا پوپوليستى و ناسيوناليستى ميتواند با استدلال "عدم انزوا از توده ها" به رنگ "توده" هائى درآيد که اتفاقا خيلى روشن بر ضد کارگر و کمونيسم و اهداف سوسياليستى شعار ميدهند. اين ناسيوناليسم چپ نميتواند بازيگرى حتى جنبى در کنار ارتجاع سياسى اپوزيسيونى و پوزيسيونى باشد٬ بلکه در بهترين حالت جورى جنس ويترين دمکراسى جهان سومى مرتجعين بورژوا و ضد کمونيست است.

ما بايد بعنوان کمونيست و سوسياليست٬ بعنوان چپگرا و برابرى طلب٬ بعنوان سکولار و مدرنيست٬ بعنوان سرنگونى طلبانى که ادامه تاريخ گذشته را با هر روايتى نميخواهند٬ در مقابل قطبهاى ارتجاع سياسى٬ قطب اجتماعى و کارگرى و سرخ را تشکيل دهيم. اين ضرورت جدال سياسى در اين مرحله معين است؛ جدال چپ در مقابل راست بطور کلى. و بالاخره اگر توده مردمى وجود دارند که جمهورى اسلامى نميخواهند اما به هيچکدام از اين اردوها تعلق ندارند٬ چرا اين توده مردم نميتوانند و نبايد توسط سوسياليستها سازماندهى شوند؟ چرا بايد رهبران خودگمارده اين توده مردم هميشه اکس پاسدارها و اکس شکنجه گرها باشد؟ چرا بايد هميشه چپ ها در گوشه اى بدور از کشمکشهاى اصلى جامعه باشند و صحنه سياست را متحجرين اشغال کنند؟ مسئله برسر انزواى کمونيستها از توده مردم نيست٬ مسئله برسر "کمونيسم" اى است که زمين را واگذار کرده است و براى آن توجيه دست و پا ميکند و يا شرمگينانه به کمپ مقابل نقل مکان کرده است و آنرا با "در کنار توده ها" بودن توجيه ميکند. من به اهميت شعار و حرکت سياسى توده ها٬ هر چند وسيع٬ که براى فاشيسم و ارتجاع سياسى هورا ميکشد پشيزى ارزش قائل نيستم. اما اگر کسى ميخواهد توده مردم زير دست و پاى ارتجاع نباشند٬ بايد پرچم راه حل انقلابى را بلند کند و در جدال آلترناتيوها حضور مادى و موثر داشته باشد. اين ضرورتى است که کمونيسم کارگرى از آن حرف ميزند.   

یک دنیای بهتر: حمایت از آلترناتیو سوسیالیستی جامعه و در فردای رژیم اسلامی یکی از مفاد این قطعنامه است. چرا؟ آیا همه مردم سوسیالیست اند؟ آیا همه مردم به زیر یک آلترناتیو سوسیالیستی گرد خواهند آمد؟

علی جوادی: نه همه مردم سوسیالیست اند و نه الزاما همه این نیروها به زیر چتر و یا یک آلترناتیو سوسیالیستی گرد خواهند آمد. و نه ما برخلاف جریانات پوپولیست چنین تصورات آلوده به پوپولیسم از مبارزه سیاسی و اهدافمان داریم. واقعیت این است که منافع سیاسی و طبقاتی روشنی بخشهای مختلف مردم را از هم مجزا میکند. اما اگر بخش اعظم این مردم٬ مردم کارگر و زحمتکش هستند٬ اگر آزادیخواه و برابری طلب و انساندوست هستند٬ نتیجتا ما هم باید  بتوانیم این بخش را متشکل و متحد کنیم. شورای سرخها آلترناتیو ما برای تشکل این اردوی عظیم است.

ما سوسیالیستیم٬ برای آلترناتیو کمونیستی و کارگری مبارزه میکنیم. خواهان یک جامعه آزاد و برابر و مرفه برای همگان هستیم. از این رو بدون کوچکترین تخفیفی در تلاشیم تا نیروهای این صف عظیم را متشکل کنیم. ما با کسی تعارف نداریم. سوسیالیسم ما موجب "رم دادن" توده های مردم نیست. بر عکس برگ برنده و نقطه قوت ما در تحولات سیاسی جامعه است. درمان و راه چاره دردهای بیکران جامعه سرمایه داری است. ما در جهانی زندگی میکنیم که کثافت سرمایه داری سر و روی آن را گرفته است. بی حقوقی٬ محرومیت٬ نابرابری٬ فقر و فلاکت سهم بخشهای عمده این مردم است. این نظام اکنون با یک بحران عظیم دست به گریبان است. توده مردم با گوشها و چشمهای باز مشتاق شنیدن و سازمان یافتن و حرکت رادیکال و سوسیالیستی است. نقد سرمایه داری یک پدیده عمومیت یافته در بخشهای مختلف جامعه است. در چنین شرایطی ما باید بتوانیم بیشترین بخشهای مردم کارگر و زحمتکش و جوان را به صفوف این اردو ترغیب و جلب کنیم .

ما میخواهیم اردوی چپ و سوسیالیسم و صف انقلاب کارگری هر چه گسترده تر و سازمانیافته تر باشد و بتواند با پرچم سرخ کارگری بیشترین توده مردم را به خود جلب کند. از این رو باید این صف را هر چه سریعتر متشکل کرد. شورای سرخها مناسبترین پاسخ به این مساله در شرایط حاضر است.

یک دنیای بهتر: بخشی از "چپ"٬ چپ رادیکال و پوپولیست با ذهنیت خاصی در زمینه کار "توده ای" بار آمده است. کار در مقیاس توده ای برای این چپ اساسا کاری "دمکراتیک" است. در این چهارچوب کمونیستها از قرار بخش "پیگیر" حرکات سیاسی هستند. به این نگرش چگونه باید برخورد کرد؟

سیاوش دانشور : بحث "مطالبات دمکراتيک و سوسياليستى" و "تشکل دمکراتيک و سوسياليستى" ريشه در نگرشى دارد که کمونيسم را از مبارزه روزمره براى بهبود و رفع تبعيض کنار ميگذارد. در صورتى که کمونيستها دستکم از زمان مانيفست کمونيست و تلاش سوسياليستى طبقه کارگر همواره منشا بهبود و رفاه جامعه و مبارزه براى رفع تبعيض بودند. همينطور بدنبال شکست انقلاب اکتبر و تسلط خط مشى ناسيوناليستى استالين٬ سازمانهاى سنتى "کمونيستى" با بحث و اصل "تبعيت اقليت از اکثريت" مبتنى بر مناسباتى خشک و يک هيرارشى بودند که با مناسبات موجود در سازمانهاى غير حزبى و اصطلاحا "دمکراتيک" تفاوت ماهوى داشته است. در صورتى که در يک حزب و سازمان واقعا کمونيستى هم مناسبات درونى نميتواند "غير دمکراتيک" و براساس روشى ميليتاريستى و به چپ چپ و به راست راست باشد! قاعدتا بايد بحث کرد٬ قانع کرد٬ به منبع قوى انتخاب آگاهانه سياسى افراد متکى شد٬ و در عين حال تصميمات را اجرا کرد و حق مخالف و آزادى عملش را نيز ملحوظ کرد. اينها مانعى براى فعاليت انقلابى و متحد نيستند٬ برعکس سازمانهائى که اراده افراد تشکيل دهنده اش را به هيچ ميگيرند و انتخاب سياسى واقعى افراد را دور ميزنند٬ کارخانه توليد آدمک و فالانژهائى هستند که بدرد هرچه بخورند بدرد مبارزه کمونيستى نميخورند. وانگهى بسيارى از جريانات و احزابى که تاريخا خود را به ناحق "سازمان و حزب کمونيستى" ناميده اند٬ نه سنت فعاليت شان کمونيستى و کارگرى بوده است و نه حتى اهداف سوسياليستى و کمونيستى برايشان فوريت و مبرميت داشته و نه حتى بافت شان متکى بر نيروى اجتماعى سوسياليسم يعنى طبقه کارگر بوده است.

کمونيستها هيچ مانعى ندارند که در هر نهادى و راجع به هر موضوع اجتماعى نقد و بحثى واقعا سوسياليستى و زمينى داشته باشند و توده مخاطبين خود را حول آن جذب کنند. آيا دفاع از برابرى انسانها و حق شان در تلاش براى تحقق اين برابرى يا هر نوع رفع تبعيض "دمکراتيک" است و مثلا فقط نفى مناسبات اقتصادى سرمايه دارى "سوسياليستى" است؟ ترديدى نيست تحقق برخى مطالبات به مبناى اساسى جامعه موجود دست نميزند اما روشن است که ريشه همه تبعيض ها و نابرابرى ها و بيحقوقى ها و مردسالارى و غيره٬ دستکم در جوامع امروز٬ در همين نابرابرى بنيادى مناسبات استثمارگر سرمايه دارى نهفته است. در نتيجه بحث من بسادگى اينست نبايد خود را اسير فورمول هاى قديمى بکنيم. قرار نيست کمونيستها در هر فعاليت غير حزبى هويتى محدود و غير سوسياليستى و اصطلاها "دمکراتيک" احراز کنند و هويت واقعى شان مختص فعاليت حزبى و سازمانى شان باشد. جنبش سوسياليستى و کمونيستى اساسا جنبشى انتقادى – پراتيکى است و براى نفى وضع موجود تلاش ميکند. در اين مسير تلاشهاى زيادى الزامى اند٬ احزاب و تشکلها و سازمانها و نهادهاى زيادى بايد ساخت٬ کمپينهاى متعددى بايد راه انداخت٬ روزنامه ها و رسانه هاى متعددى بايد راه انداخت٬ و بعنوان يک جنبش وسيع سياسى فعال مايشائى طبقه حاکم را پس زد.

تا به کار توده اى برميگردد٬ تاريخا کارگران و جنبش طبقه کارگر بهترين و کاراترين سنت را داشته اند. شوراها٬ اگرچه تاريخشان قديمى تر است٬ اما سنت جا افتاده گرايش راديکال کارگرى است که به دخالت مستقيم و مستمر توده کارگران متکى است. شوراها و مکانيزم کارشان٬ برخلاف بورکراسى بورژوائى٬ سنتى انقلابى و متکى به پائين است. همين سنت را بايد مبنا قرار داد و در امکانات و تکنولوژى امروز که آنهم حاصل قدرت خلاقه طبقه کارگر در بارآورى کار و توليد است ضرب کرد. همانطور که بورژوازى با هزار روش و برپائى انواع نهادها تلاش دارد سياست و خط خود را پيش ببرد و نهايتا قدرت خود را به جامعه تحميل کند٬ يک سنت سوسياليستى نيز بايد در اشکال مختلف حزبى و توده اى و کمپينى تلاش کند نقد و پرچم سوسياليستى اش را در جامعه توده اى کند. به هر حال ما اينجا و در بحث شوراها برسر مفاهيم و اصول حاکم به اين مفاهيم نبايد جدل کنيم. هدف شوراها ساده و روشن است: جمهورى اسلامى نه! ادامه حاکميت سرمايه داران و استثمارگران و مرتجعين نه! زنده باد مبارزه و قدرت کارگران! زنده باد دخالت مستقيم توده اهالى در سرنوشت خويش! زنده باد پرچم سرخ اين مبارزه که هدفش را نفى هر نوع تبعيض و اختناق و استثمارى قرار داده است! اينکه هر جريان و حزبى چه درکى از اين روند دارد و براى آن چه سياست و تاکتيکى را دنبال ميکند٬ موضوعى نيست که در شوراهاى سرخ ها حل و فصل شود. اين مسئله اى است که بايد در جنبش طبقه بازتاب واقعى خود را پيدا کند و نه در اهداف همين امروز آن براى قدرتمند تر شدن در مقابل راست بطور کلى.

یک دنیای بهتر: در قامون چپ سنتی٬ خارج کشور همواره حوزه برای پشتیبانی و دفاع از مبارزات مردم در داخل کشور بوده است. آیا امکان شکل دادن به شوراهای سرخ در خارج کشور که وظایف خاصی در این حوزه را نیز در دستور قرار دهد٬ ممکن است؟
 
علی جوادی: مساله ای که به آن اشاره دارید بنظرم پیش از آنکه به وظایف خاص و ویژه در خارج کشور برگردد به نگرش از کار و فعالیت در خارج کشور برمیگردد. به چند نکته در این زمینه باید اشاره کرد :

ببینید در قاموس ناسیونالیسم و همچنین به درجات زیادی در قاموس چپ سنتی٬ مبارزه در خارج کشور به اعتبار "دفاع" و "پشتیبانی" از مبارزات داخل کشور معنی میدهد. تردیدی نیست که سرنوشت تحولات سیاسی و سرنوشت قدرت سیاسی در جامعه ایران و در جدال جنبشهای اجتماعی و جنبش سرنگونی و خیزش و انقلاب کارگری در ایران تعیین میشود. اما خارج کشور در این راستا دارای جایگاه و اهمیت بسزایی است و همانطور که پیشتر اشاره شد عرصه ای قائم به ذات است. بخش عظیمی از مردمی که در خارج کشور زندگی میکنند کسانی هستند که در اثر شرایط سخت و ناهنجار سیاسی و اجتماعی و اقتصادی به خارج آمده اند. بخش وسیعی از دست رژیم فرار کرده اند و به خارج گریخته اند. بخشهای مهمی از این نیرو در متن سوخت و ساز جوامعی که در آن زندگی میکنند٬ قرار دارند. برای ما جغرافیا و مرزها قدوسیت خاصی ندارد. مکان جغرافیایی مسلما ویژگی های خاصی به مبارزه ما میدهد اما تغییری در اهدافمان ایجاد نمیکند. تنها در تفکر ناسیونالیستی مرزها و جغرافیا قدوسیت خاصی پیدا میکنند. این یک سنت عقب مانده و ناسیونالیستی است .

از طرف دیگر بدون تردید در خارج از کشور باید از "مبارزات مردم" در ایران علی العموم پیشتيبانی کرد. همانطور که اگر داخل کشور امکان داشت باید از مبارزات و اعتراضات خارج کشور دفاع میکرد. اما مساله بسرعت به این نکته برمیگردد که از کدام "مبارزات" باید دفاع کرد؟ بطور کلی بخشهای یک جنبش اجتماعی باید بتوانند از بخش دیگر جنبش خود٬ چه در داخل و چه در خارج٬ دفاع و پشتیبانی کنند. نتیجتا سئوال مهمتر شما این است که از کدام بخش از مبارزات مردم در داخل کشور باید دفاع کرد؟ آیا هر مبارزه "مردمی" بدون استثناء برای ما قابل دفاع است؟ آیا ما کمونیستها٬ ما آزادیخواهان٬ ما برابری طلبان موظفیم از هر جنبش توده ای٬ مثلا از جنبش دوم خرداد یا  جنبش سبز یا جنبشهای قوم پرستانه و ناسیونالیستی٬ صرفا به این خاطر که در ایران است و در برگیرنده "توده مردم" است دفاع کنیم؟ آیا ما موظفیم از "جنبش مردمی" ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی دفاع کنیم و پرچم "بابک" و "کورش" و سمبلهای ناسیونالیستی آنها را در دست بگیریم؟ پاسخ بدون تردید منفی است. ما از هر جنبش و اعتراضی صرفا به دلیل آنکه در ایران صورت میگیرد٬ دفاع نمیکنیم. ما نه تنها از جنبشهای قومپرستانه دفاعی نمیکنیم بلکه تلاش میکنیم مردم را از قرار گرفتن تحت سلطه و نفوذ آنها بر حذر کنیم. همانطور که ناسیونالیستها از جنبش کمونیستی و کارگری دفاع نمیکنند ما هم مجاز نیستیم از جنبشهای ارتجاعی و ملی – مذهبی و ناسیونالیستی دفاع کنیم. اگر فورمولی کلی بخواهیم بدست دهیم باید بگوئیم که ما علی العموم از جنبشها و اعتراضاتی دفاع میکنیم که در راستای اهداف آزادیخواهانه٬ برابری طلبانه٬ ضد مذهبی و مدرنیستی است. ما از مبارزات طبقه و جنبش خودمان دفاع میکنیم. ما از حقانیت مبارزات و خیزش عظیم توده های مردم دفاع میکنیم. میدانیم که این مردم برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی و تحقق آزادی و برابری و رفاه به میدان آمده اند. اما در عین حال تلاش "جنبش سبزها" برای کنترل و مهار کردن آن را عمیقا افشاء و نقد میکنیم .

آن جریاناتی که تحت لوای "دفاع از مبارزات مردم" به دفاع از "جنبش سبز" بلند میشوند و یا به آن تخفیف میدهند٬ صرفا یک سیاست راست و ارتجاعی را دنبال میکنند. آن جریاناتی هم که به بهانه وجود و تحرک "جنبش سبز" نفس اعتراض برحق مردم را لجن مال میکند و به حساب جریانات اصلاح طلب دولتی میگذارند٬ خواسته یا ناخواسته٬ به پیشروی سناریوی این جریانات کمک میکنند.
 
یک دنیای بهتر: تجربیات تاکنونی و تجربه استکهلم در کجای تصویر مبارزه برای ایجاد شوراهای سرخ ها قرار میگیرد؟

سیاوش دانشور : بنظر ميرسد فعالين سوسياليست در کشورهاى مختلف تلاش دارند به صفى براى تقابل با جريانات ملى – اسلامى که امروز سبز شدند و سلطنت طلبان و راستهاى ناسيوناليست شکل دهند. در آلمان تلاشهائى اوليه صورت گرفته که متاسفانه تاکنون نتيجه اى نداده است. در کانادا همينطور. اخيرا در انگلستان تلاشى را شاهد بوديم که از نتيجه و کم و کيف آن اطلاع دقيقى ندارم. در دانمارک و کشورهاى ديگر نيز مشابه اين تلاشها در جريان بودند. خوشبختانه در استکهلم مقابله با جمهورى اسلامى همواره نيروى خوبى را بميدان آورده است و فضا بدرجات زيادى ميان چپ و راست بطور کلى قطبى بوده است. جمهورى اسلامى در سوئد و مشخصا استکهلم همواره شکست خورده است. جريانات رسما طرفدار حکومت اسلامى نميتوانند با اسم و رسم خود تحرک ويژه اى داشته باشند. تلاش دارند پشت "کميته هاى خنثى" و نوعى جمهوريخواهى که فاصله اى را با جمهورى اسلامى حفظ ميکند بخط شوند اما در بسيارى موارد به همين هم موفق نميشوند.

اما مستقل از اين وضعيت٬ تجربه استکهلم روى دوش تقابلى قديمى با جمهورى اسلامى و مشخصا ماههاى قبل از نمايش انتخابات شکل گرفت. فعاليتهائى که همواره موقت بودند اما با تغيير اوضاع در ايران کسى ترديد نکرد که بايد تعرض کرد و نهاد ثابتى را ايجاد نمود. هدف محورى و مورد توافق در استکهلم تقابل با اردوهاى راست با پرچم سرخ جنبش طبقه کارگر و نفى تماميت جمهورى اسلامى بود. الگوى استکهلم٬ اگر در تداوم خود به سنتى اجتماعى و توده اى و راديکال متکى شود٬ بويژه با توجه به بى افقى و هم سنگرى جريانات راست٬ ميتواند به قطبى چپ و سوسياليست و ضد جمهورى اسلامى تبديل شود که ظرفيت کارهاى زيادى را دارد. ما کارمان بدون کمبود نيست اما قدمهاى خوبى برداشته ايم. در استکهلم اين ظرفيت بطور واقعى وجود دارد که شهر بطور کلى دست چپ ها باشد. اينجا هم بايد موانع اين کار را رفع کرد. بنظرم ميتوان اين الگو و تجربه را مبناى شروع کار در کشورهاى ديگر قرار داد و براى ارتقا آن کوشيد.   

یک دنیای بهتر: بر چه موانعی در شکل دادن به شوراهای سرخها باید غلبه کرد؟ کدام پروسه ها را میتوان طی کرد؟

علی جوادی: بنظر من به دو مساله در این راستا باید اشاره کرد: در درجه اول باید بر تفکر پوپولیستی و ناسیونالیستی "همه با هم" غلبه کرد و آن را کنار زد. بخشهای مختلف جامعه یک انتظار و توقع و چشم انداز از مبارزه و اعتراض خود ندارند. برای یک هدف مشترک هم مبارزه نمیکنند. سرنگونی رژیم اسلامی حلقه ای در مبارزات جنبشهای اجتماعی متفاوت است. تمام آن نیست. با سرنگونی رژیم اسلامی نیز این کشمکشها پایان نمی پذیرد. این تفکر و نگرش دارای ریشه قوی ای در جامعه است و جریانات ناسیونالیستی فشار سیاسی زیادی را بر جنبشهای دیگر از این دریچه اعمال میکنند. "همه با هم" در این چهارچوب یعنی همه بزیر پرچم ناسیونالیستی و یا ملی – اسلامی من. یعنی پذیرش رهبری و هژمونی سیاسی این جریانات در تحولات سیاسی جامعه. ما منتقد عمیق این نگرش راست و ناسیونالیستی هستیم. از نقطه نظر ما سازش میان جریانات متعلق به اردوهای مختلف اجتماعی نه ممکن است٬ نه مطلوب است و نه عملی است. غلبه کردن بر این نگرش یک گام مهم در باز کردن راه پیشروی جنبش ما در خارج کشور است .

فاکتور دیگر بنظرم غلبه بر تفکر پوپولیستی "کار دمکراتیک" است. این نگرش همانطور که قبلا توضیح داده شده است یک نگرش راست در برخورد به اعتراضات توده ای است. در اساس خود بر این درک ضد سوسیالیستی استوار است که گویا هر نوع کار در عرصه توده ای بنا به "تعریف" یک کار "دمکراتیک" است. سوسیالیستی نیست. کمونیستی نیست. گویا کار با اهداف و سیاستهای کمونیستی نمیتواند توده گیر و اجتماعی شود. گویا کار کمونیستی کار وظیفه احزاب کمونیستی است اما در عرصه اجتماعی صرفا میتوان کار "دمکراتیک" کرد. ما منتقد عمیق این نگرش راست و پوپولیستی هستیم. این نگرش راه را برای پیشروی و غلبه جریانات ناسیونالیستی و ملی – اسلامی هموار میکند. آیا تصور اینکه بخشی از جامعه پرچم سوسیالیستی را به اهتزاز در آورد٬ از یک آلترناتیو سوسیالیستی در تحولات آتی دفاع کند٬ امر دشوار٬ نامطلوب و غیر ممکنی است؟ تامین این شرایط یک وظیفه خطیر ماست .

برای شکل دادن به شورای سرخها به دو سطح از کار باید اشاره کرد. کار در سطح محلی و ایجاد شورای سرخها در هر شهر و کشوری و همچنین کار در سطح ماکرو سراسری. در سطح محلی باید فعالین این کار را پیدا کرد و دست به کار شد. هم اکنون تلاشهای موفقی در استکهلم در این زمینه بهمت فعالین سوسياليست و  کمونیسم کارگری صورت گرفته است. این تلاشها و این الگو را باید گسترش داد. از طرف دیگر باید پلاتفرمها و بیانیه های لازم در این چهارچوب را تهیه کرد و کار توضیحی گسترده ای را در دستور قرار داد. این نوع سبک از کار کمونیستی با مقاومت بسیاری روبرو خواهد شد. خلاف جریان است. از این رو باید با کار توضیحی و انتقادی موانع را کنار زد. در عین حال باید به نمونه های موفق بیشتری از این کار دست یافت. و این نمونه ها را مبنای پیشروی بعدی کرد .

سیاوش دانشور: برخى موانع ذهنى و "ايدئولوژيک" اند. اين دسته از موانع عمدتا در سنتى قرار دارد که از اين نوع تلاشها تصوير نوعى اتحاد عمل٬ همکارى چپ ها٬ اصولى که بايد بر اتحاد چپ ها حاکم باشد را کمابيش منعکس ميکند. بنظر من غير مطلوب بودن اين نوع ديدگاهها با توجه به تجارب منفى تاکنونى اثبات شده است و آگاهانه نبايد آن را ادامه داد. وانگهى احزاب و سازمانهاى سياسى و حتى فعالينى که تعلق تشکيلاتى ندارند٬ براى تماس مستقيم و بررسى همکارى هاى دوجانبه و چند جانبه محدوديتى ندارند. مسئله اساسا اين نيست که در متن فعاليت شوراها به نتيجه ديگرى رسيد. بلکه دقيقا مسئله برسر اينست که سرنگونى طلبان و طرفداران راه حل کارگرى براى آينده ايران به خود بعنوان قطبى در مقابل قطبهاى راست و مشخصا جمهورى اسلامى شکل دهند و ابتکار عمل سياسى را براى بسيج ايرانيان خارج کشور در دست بگيرند. شورا جائى براى حل و فصل اختلافات سياسى و نظرى جريانات و حتى رقيق کردن آن نيست. اين موضوعات ميتواند و بايد در صفحه ديگرى و مستقلا پيش برود. ما ميگوئيم برخلاف سنتهاى تاکنونى هيچ حزب و جريانى را لاک نميزنيم٬ پرچمها را پائين نميکشيم٬ فعاليت حزبى و سازمانى را با فعاليت در شوراها منطبق نميکنيم٬ دنبال گرفتن معدل سياسى از ديدگاهها نيستيم٬ نه فرد و نه گروهى را منزوى نميکنيم و يا حق ويژه اى براى کسى قائل نميشويم٬ براى همه و هر کسى باندازه کافى جا و فرصت هست که تلاش کند و نيرويش را به نيروى ديگران گره زند. هدف ساده و روشن است.

اگر اين تصوير وجود داشته باشد که مجموعا چپها و سوسياليستها و کمونيستها ميتوانند فضاى خارج کشور را به نفع تلاش انقلابى و کارگرى در ايران و عليه جمهورى اسلامى عوض کنند٬ اگر اين توقع از خود را داشته باشيم که جمهورى اسلامى در خارج جائى ندارد و جريانات طرفدار رژيم و اخيرا کهنه پاسداران نبايد به "سخنگوى" مردم آزاديخواه و سکولار در خارج تبديل شوند٬ آنگاه درک اين مسئله ساده است که به نيروى همه نياز هست تا در اين جدال پيروز شد. در نتيجه شوراها نبايد به صحنه مجادله فعالين سياسى و يا اختلافات نظرى احزاب و جريانات تبديل شود. اين مهلک و نسخه اى براى شکست است. بنظر من بايد تصوير اين باشد که شوراها به مکانى براى مخالفين جمهورى اسلامى و سکوئى براى اعتراض راديکال و برابرى طلبانه تبديل شود. ترديدى نيست اختلافات قديمى و ريختن اعتمادها در متن فعاليتهاى قبلى براى تعدادى هنوز بازدارنده است. اين قابل فهم است اما بسيار کوچکتر از اهداف و نيازهاى سياسى و طبقاتى امروز است. مسئله سازماندهى يک مقابله وسيع و توده اى با جمهورى اسلامى و راستها به نفع سرنگونى طلبى و راه حل کارگرى در ايران است. اين چتر عمومى و بسيار کلى ميتواند مبنائى براى دخالت طيف وسيعى از راديکالها و سکولارها و برابرى طلبان و سوسياليستها و کمونيستها باشد. مسئله اساسى اينست که با نگرش تماما متفاوتى به اين نياز برخورد کرد و آستين ها را براى ايجاد آن بالا زد. ترديدى نيست که در اين کار احزاب و سازمانها و فعالين سوسياليست نقش مهمى ميتوانند ايفا کنند و اين توقع هم از آنان وجود دارد.

يک دسته ديگر موانع سبک کارى و انتظارات خرد از فعاليت سياسى است. سبک کار و نگرش محدود به امر سازماندهى توده اى همواره زمين سياست را به راستها واگذار کرده است. در شوراها نميتواند همان مناسباتى برقرار باشد که براى مثال در يک جريان سياسى برقرار است و يا انتظار يک حزب سياسى را از شوراها داشت. تصور کنيد که يک شورا در شهرى صدها عضو دارد و مردم "عادى" که در ايندوره به سياست و تحولات ايران با حساسيت برخورد ميکنند جذب اين شوراها شوند و يا آنرا براى انجام کارى به نفع پيشبرد مبارزه آزاديخواهانه در ايران تلقى کنند. در اجتماعات شوراها اگر مبنا الگوها و تجارب سازمانى و سياسى هاى حرفه اى باشد٬ خوب بسيار روشن است که همه حوصله ندارند در چنين اجتماعاتى شرکت کنند. ميروند و جذب راستها ميشوند. ناسيوناليستها و راستها با يک شعار و يک خواست ساده و البته عوامفريبانه سعى ميکنند مردم را به نفع اهداف ارتجاعى خود بسيج کنند. سوال من اينست چرا چپها نميتوانند با خواستى ساده و قابل فهم براى توده وسيع و شرکت دادن بخش وسيعى از جامعه با اهداف شريف کارگرى اينکار را بکنند؟ چپ و کمونيسم چه نقض مادر زادى دارد که بايد هميشه در حاشيه تلاش کند و صحنه را راستها تسخير کنند؟

بدست گرفتن الگوى شوراهاى کارگرى و توده مردم زحمتکش و انقلابى و بکار گيرى ادبيات و سنتهاى فعاليت توده اى و بسيج کننده٬ ابتکار داشتن و دخيل کردن بخشهاى هرچه بيشترى از معترضينى که ميخواهند دادشان را بزنند٬ برخوردارى از يک سازمان ادارى مدرن و ساده٬ فعاليتهاى آموزشى در کنار فعاليتهاى خيابانى و اعتراضى٬ تنوع در فعاليت و کار داشتن براى همه٬ روى خوش نشان دادن به ايده هاى نسل جديد و بکارگيرى جدى آن٬ استفاده درست از ابتکارات توده اى براى بسيج و سازماندهى٬ و طيفى از اين دست مسائل ميتواند شوراها را به ارگانى قدرتمند و جذاب تبديل کند. بايد اين افق را داشت که خارج کشور را نبايد به راستها و جمهورى اسلامى واگذار کرد بلکه دقيقا بايد آن را فتح کرد. پيروزى مردم آزاديخواه و طبقه کارگر در ايران در گرو اينست که به اين جنگ رفت و فضا را قطبى کرد. راستها دراين مورد تعارفى با کسى ندارند٬ چپها نيز نبايد تعارفى با کسى داشته باشند. تفاوتى اگر هست اينست که شوراها روى دوش آزاديخواهى و عدالتخواهى کارگرى ميخواهد رشد کند و جلو برود و برخلاف راستها سابقه تاريخى روشنى در تقابل با کليت جمهورى اسلامى و دفاع از مطالبات واقعى و آزاديخواهانه مردم و کارگران دارد. مسئله را همانطور که هست بايد درک کرد٬ موانع را شناخت و براى رفع آن تلاش کرد. *